لبخند8«لبخند 8»
در نرم خواب رهایی
آرام و خوش خرام
بر چشم من نشست و
لب از لب گشود وگفت :
در پشت چهرهی هر باز ،
یک باز است
در پشت چهرهی هر آهو ، یک آهو
یک گرگ پشت چهرهی گرگ است
آواز در گلوی تیهو ،
باران در تصوّر ابر است
دریا در خیال باران
رویش در نهاد دانه
سبزینه در صدای بهاران .
گفتم : مگر که لبخند ،
در طرح چهره ی انسان زیبا نیست ؟
گفتا:
درآن نهانِ نهانگاه
درپشت آن نگاه
چه میگذرد ای مرد؟
اهریمن یا اهورا ؟
ویرانی یا پناه ؟
این گفت و رفت به ناگاه
من ماندم و پگاه
بیگانه گشت خواب
خورشید ،
جام خالی چشمانم را
پُرکرد از آفتاب
محمد جانفشان
بهار 1384
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|