تو از کدام دیاری
دلا که جام جفای زمان، به کف داری
غمت مباد، که یاران زهر طرف داری
هجوم برده، اگر غم به آشیانه دل
برای شادی دلها، گل شعف داری
به شوق دیدن یک آفتاب چهره ی دوست
چو زهره، در شب تاریک، ساز و دف داری
زتاب خنده ی گرم تو، ماه می خندد
که از قبیله خورشیدها، شرف داری
چو دلبرانه گذر می کنی ز کوچه ی مهر
هزار عاشق دل خسته، صف به صف داری
بسا درختِ محبٌت، بریده شد از بن
تو از شکستن یک شاخه گل، اسف داری
ز لطف گوهرِ دل،بی نصیب مانده حریف
تو دُرِّ یکه و نایاب در صدف داری
در این دیار همه تخمِ خار می کارند
تو از کدام دیاری که گل به کف داری
اردیبهشت 89
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|