این باربرای علی اصغر محمدخانی به پاس زحماتی که در راه بازنمایی و گسترش ادبیات گذشته ما انجام می دهد
"این بار"
مژه بر نسیم می سایی
خنده بر آفتاب
مژه بر توفان می سایی
خنده بر بیم
نه سیمرغِ چاره ساز در پرواز
و نه سبزینه بر درخت در آواز
آبی به روی ندارد ابر
و آبی آسمان
تا افتادن
رعشه ای است در چرخش
از یال تشنگی
گل های تیز و تلخ
در رویش
و سینهی گرسنهی صحرا
در خس خسی همیشه گرفتار
در سوز
دیوانه میشود
بوی بهار
در استخوان های حسنک
فراموش شد
نوباوگان گور
در گور
تلخی تیر و کمان بهرام را چشیدند
و صورتک های چوبی
عطر بنفشه های وحشی را
نفهمیدند
تخم غازهای مهاجر
در خشک رودِ زباله
عقیم ماند
هورّای یوز و ببر
با ناله های زرد گوزن ها
در بایگانی آسمان
گم شد
خاک شریف
در اضطراب
دیوانه می شود.
آن سوی تر
پرچم و مادگی
بی شوق بهار
در آمادگی
پای میکوبند
و غلامان سرایی
آب بدست
با خواجگان حریم
چهره بر خاک
چشم بر انتظار
مژه بر جاده
چشم بر غبار
شگفتا
شگفتا که جاده
گم کرده است سوار را
این بار
تیرماه 1394
محمد جانفشان
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|