اين خوابِ منتظر
آن پلکها
اگر که شود باز
دو مردمک ،
دو کولي طنّاز
بر عاجگونه تخت مرصّعّ
نشسته اند
معلوم نيست چگونه
اينان حکومت خود را
آغاز مي کنند.
اين دستهاي دوست
قديس هاي معصوم
از انحناي سينه
اگر برخيزند
موسيقي تپيدن دل را ،
بر پرده هاي بيداري خواهند ريخت
و خوابِ ديرمان،
آن گاه
از چشمهاي خمار آلود خواهد گريخت
اين زن
اگر که برخيزد از جاي
در هيأتي عظيم تر از تصميم
تضمين محکمِ پيروزيست
اين رفته تا سواحل خاموشي
اين خواب
شايد که منتظر روزيست!
نظرات بینندگان
|
|
انتشاریافته:
0
|
غیرقابل انتشار:
0
|
|
|